اشعار زیر را که از جناب مولوی است به محضر حضرت برزخ البرازخ شیخ اکبر سیدی محیی الدین بن عربی با توجه کامل تقدیم می داریم :

خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو
ای حیات دوستان در بوستان بی من مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بی من مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بی من مرو
در خم چوگانت می تازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بی من مران بی من مرو
وای آن کس کو در این ره بی نشان تو رود
چو نشان من تویی ای بی نشان بی من مرو
وای آن کو اندر این ره می رود بی دانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بی من مرو
دیگرانت عشق می خوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی من مرو

توجه : البته این اشعار را جناب مولوی برای محیی الدین نسروده بنده مطابق با حال خویش این اشعار را زبان حال خود خطاب به حضرتش قرار دادم.