حضرت شیخ حکایتی را از شخصی که در یکی از شهرهای اندلس با او همراه بوده‌اند نقل می‌فرمایند که:
شخصی که عبدالمجید بن سلمه نام دارد به من حکایتی از خودش نقل نمود. او گفت: شبی در مصلای خود بعد از خواندن قرآن نشسته بودم و سرم را بین دو زانوی خود قرار داده و مشغول ذکر خدا گردیدم. در این هنگام متوجه شخصی شدم که مصلای مرا از زیرم کشید و به جای آن حصیری قرار داد و به من گفت که: بر روی آن نماز بخوانم.
از این حالت به من ترس وارد شد چرا که در خانه را قفل کرده بودم (ولی او وارد شده بود)
(او که متوجه ترس من شد) به من گفت: (من یانس بالله لم یفرع) کسی که به خدا انس بگیرد نمی‌ترسد.
سپس به من گفت: در هر حالی از خدا بترس و تقوی پیشه ساز.
من از او پرسیدم: ابدال به سبب چه چبزی ابدال می‌گردند؟
گفت: به سبب رعایت و انجام چهار چیزی که ابوطالب در کتاب «قوت القلوب» ذکر کرده است: صمت (سکوت)، عزلت، جوع(گرسنگی) و سهر(بیداری شب)
سپس از نزد من رفت و من نفهمیدم چگونه وارد و چگونه خارج شد ولی در به همان حالت قفل شده بود و حصیری که داده بود در زیرم.
در ادامه حضرت شیخ می‌فرمایند که این شخص «معاذ بن اشرس» بوده و یکی از ابدال بوده است. (که ظاهرا آن شخص او را نشناخته)